شعر: حسود... حسن سلمانی
الهه ی الهام
انجمن ادبی
 

 

من پشیمانم از این که به تو گل
دادم و بو کردی وخندیدی و گفتی:

«به به چه گل سرخ قشنگی؟!»

وای برمن!

وای بر تو!

وای بر آنچه میان من و توست!

حواست کجاهاست؟ های!

کمی هم به من فکر کن

نباید بگویی:

«چه صخره های بلندی!

عجب هوای لطیفی!

چه آسمان کبودی!

چه آفتاب و چه مهتابی!

چه آبشار و چه رودی!»

چرا کمانک هفت رنگینک آسمان باید

میان تو و من فاصله بیندازد؟

چه دلیلی دارد

مهربانی خدا را به رخ من بکشی؟

من حسودم، آری

تو هم حسادت کن

که این ضمانت عشق است...

حسن سلمانی

23/7/87

 



نظرات شما عزیزان:

عزیر جمشیدی
ساعت18:42---9 آبان 1391
من منظور این شعر ونفهمیدم وچون منظورش را نمی دانم نمی توانم نظر بدهم ولی اگر از روی متن آن فقط بگم باید بگویم براوو خیلی زیبا بود

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





پنج شنبه 18 خرداد 1391برچسب:گل سرخ,حسادت,ضمانت,حسن سلمانی, :: 11:13 :: نويسنده : حسن سلمانی

آخرین مطالب
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان الهه ی الهام و آدرس elaheelham.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان